امیرکبیر

وصیت نامه کارآگاه حکیم :

اگر این نوشته را می‌خوانید، پس پیش بینی ام درست بوده است. من، حکیم، کارآگاهی که شاید داستان زندگی‌اش در سایه‌های گمنامی باقی بماند، راهی سفری شدم که می‌دانستم ممکن است بازگشتی در کار نباشد. درست سه روز پس از مرگ امیرکبیر، خبری که در میان مردم و مطبوعات پیچید این بود که او بر اثر لغزیدن در حمام و برخورد سرش با لبه تیز، جان سپرده است. اما حقیقت همیشه آن چیزی نیست که به چشم می‌آید. شواهدی مرا به شک انداخت، شواهدی که بوی توطئه‌ای بزرگ می‌داد.

تصمیم گرفتم برای پرده‌برداری از حقیقت، از کاشان به تهران حرکت کنم. در این مسیر، به جستجوی مدارک، شواهد، و صحبت با کسانی که چیزی می‌دانستند پرداختم. اما می‌دانستم که راهی بسیار خطرناک را انتخاب کرده‌ام. دشمنانی که این نقشه را طراحی کرده‌اند، برای خاموش کردن هر صدای مخالفی بی‌رحم خواهند بود.

برای همین، هر مدرک، هر سرنخ و هر یادداشتی که پیدا می‌کردم، در صندوقچه‌ای مخفی می‌کردم و آن‌ها را در مکان‌هایی که به آن‌ها سر زدم، پنهان کردم. به این امید که اگر یکی از این صندوق‌ها از بین رفت، دیگری باقی بماند و حقیقت مدفون نشود. حالا که این صندوقچه به دست تو رسیده، این یعنی تو آن کسی هستی که می‌تواند ادامه‌دهنده این راه باشد.

این اسناد و شواهد تنها امید برای کشف حقیقتی است که سال‌ها در تاریکی دفن شده. راز قتل امیرکبیر و توطئه‌ای که پشت آن نهفته بود، منتظر کسی چون توست تا آن را آشکار کند. جرأت کن و این معما را حل کن. شاید نام تو در تاریخ، جایگاه حقیقتی را که من نیافتم، بیابد.

کارآگاه حکیم

سال 1228 خورشیدی

پ.ن: سکوتی که نقطه و خط می‌شکند.”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *